تو جاده پليس راهنمایی و رانندگی جلو ماشين حیف نون رو می گيره و به حیف نون ميگه : آفرین به شما ! هم خودت هم همسرت هم پسرت که رو صندلی عقب نشسته کمربند های ايمنیتون رو بستید ! به همین علت برنده 500 هزار تومن پول نقد شدید ! حالا میخوای باهاش چيکار کنی ؟
حیف نون میگه : سعی میکنم تو اولین فرصت گواهینامه ام رو میگیرم !
همسر حیف نون میگه : جناب سروان به حرف های شوهرم توجه نکنید ! وقتی مشروب میخوره چرت و پرت زیاد میگه !
پسر حیف نون میگه : بابا ! بهت نگفتم با ماشین دزدی نریم مسافرت !؟
یه نفر از صندوق عقب ماشین میگه : چه خبر شده !؟ از مرز رد شدیم یا نه !؟

حیف نون ریاضیدان میشه ! به نامزدش اس ام اس عاشقانه میزنه !
متن اس ام اس حیف نون :
عزيزم ! نمیدانم تو را چه بنامم ! ايكس يا ايگرگ ! اما همين قدر ميدانم كه كسينوس زاويه ی چشمانت با تانژانت لبانت برابر است . همانطور كه دو كمان ابروانت را در تابع قلبم وارد كردی ! برای انتقام از تو جذر خواهم گرفت . تو گفتی كه عاشقی هميشه از راه دو ضلع و زاويه ی بين حاصل ميشود ! اما اين را بدان كه قاضی اين قضيه كسی نيست جز فيثاغورث !

همسر حیف نون میره حموم جیغ میزنه ! حیف نون میره سمت حموم میبینه همسرش داره با دست یه سوسک و نشون میده !
حیف نون به سوسکه میگه : دایی جان چرا همسرمو ترسوندی !؟

جوانی صندوقچه ایست که
فقط پیرها میدانند داخلش چیست . . .

♦♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس پنداموز♦♦♦♦♦♦♦♦♦

هستند انسانهایی که از هزاران حرف شما هیچیک را نمی فهمند
و هستند کسانی که  بی آنکه کلمه ای بگویید درکتان خواهند کرد . . .

♦♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس پنداموز♦♦♦♦♦♦♦♦♦

من بسیار به شانس و اقبال عقیده دارم
و متوجه شده ام هرچه بیشتر پشتکار و تلاش کنم ، بیشتر شانس می آورم .
(استفان لیکاک)

♦♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس پنداموز♦♦♦♦♦♦♦♦♦

از صدای گذر آب چنان می فهمم
تندتر از آب روان عمر گران می گذرد
زندگی را نفسی است ارزش غم خوردن نیست
آنقدر سیر بخند که ندانی غم چیست . . .

♦♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس پنداموز♦♦♦♦♦♦♦♦♦

به حیف نون میگن : بابات به رحمت ایزدی پیوست !
حیف نون میگه : میگه رحمت ایزدی کیه !؟
میگن : منظورمون اینه که بابات به دیار باقی شتافت !
حیف نون میگه : دیار باقی کجاست !؟
میگن : عجب گیجی هستی ها ! بابات دار فانی را وداع گفت !
حیف نون میگه : بابام به دار فانی چی چی گفت !؟
میگن : ای گاگول ! بابات رخت از این دنیا بر بست !
حیف نون میگه : منظورتون رو نمی فهمم ! خب یکم واضح تر بگین !
با عصبانیت میگن : الاغ ! بابای خرت مرد !
حیف نون میگه : آهان ! ولی خر من که بابا نداشت !

حیف نون به نامزدش میگه : این روز ها وقتی فرشته ها از کنارت رد میشن میفهمی !؟
نامزد حیف نون با عشوه میگه : آره عشقم !
حیف نون میگه : وقتی اسمت رو صدا میزنن میشنوی !؟
نامزد حیف نون میگه : وای چه شاعرانه ! آره عشقم میشنوم !
حیف نون میگه : وقتی دستشون رو روی شونه هات میذارن احساس میکنی !؟
نامزد حیف نون میگه : آره فدات شم احساس میکنم !
حیف نون یه آه میکشه و میگه : ما رو باش ! قراره با چه دیوونه ای ازدواج کنیم !

حیف نون میره سیرک ! یه تمساح میارن ، تمساحه دهنشو باز میکنه و یه نفر میاد سرشو میکنه تو دهن تمساحه ! بعد از 10 دقیقه سرشو از دهن تمساحه بیرون میاره و میگه : کی میتونه اینکارو بکنه !؟
حیف نون با صدای بلند میگه : من میتونم ! ولی فکر نکنم دهنم اونقدر باز شه !

حیف نون میوفته تو چاه و میگه : خوبیش اینه که تهش سوراخ نیست !

حیف نون میره ساندویچی و میگه : نوشابه دارین !؟
ساندویچیه میگه : داریم ولی گرمه !
حیف نون میگه : پس یه نعلبکی هم بیار !

حیف نون میره دکتر و میگه : بدجور دل درد دارم !
دکتر یه ظرف کوچیک به حیف نون میده و میگه : فردا تو این ظرف مقداری از مدفوعت رو بریز و برای من بیار !
حیف نون روز بعد با یه قابلمه پر از مدفوع میره پیش دکتر و میگه : بفرمایید آقای دکتر !
دکتر دماغشو میگیره و میگه : این چیه !؟ چرا اینقدر زیاد !؟
حیف نون میگه : گفتم شاید داری تعارف میکنی !

.

.

.

حیف نون سر چهارراه خودشو میماله به سپر ماشین هایی که پشت چراغ قرمز توقف میکنن ! بهش میگن : داری چه غلطی میکنی !؟
حیف نون میگه : مگه نمیبینی !؟ دارم اوقاتم و سپری میکنم !

حیف نون میره حموم ! میبینه آب جوشه ، با نعلبکی دوش میگیره !

مامور باغ وحش به حیف نون میگه : مگه نمیدونی اینجا ماهیگیری ممنوعه !؟
حیف نون میگه : پس چرا هیچ تابلویی نزدین !؟
مامور باغ وحش میگه : زود باش از آکواریوم بیا پایین !

داستان عاشقانه خواندنی و بسیار زیبای رفیق

"رفیق"

چارلی و آنتیمو با آنکه ملیتشان با هم فرق داشت اما رفاقتشان آنقدر قوی بود که زبانزد بچه های دانشگاه بودند.به شکلی که در سال آخر وقتی آنتیمو نتوانست 6 واحد را بگذراند چارلی هم در جلسه
امتحان برگه هایش را سفید داد تا رفیقشسال آخر را تنها نباشد!

اما پس از فارغ التحصیلی و از وقتی آنتیمو ازدواج کرد میانشان فاصله افتاد و همین باعث شد چارلی معتاد شود. البته آنتیمو باز هم او را تنها نگذاشت و چند مرتبه او را ترک داد اما پس از چند وقت چارلی دوباره اعتیادش را شروع میکردو ... تا بالاخره آنتیمو یک روز آنقدر عصبانی شد که وقتی چارلی برای صدمین بار از او پول خواست تا مواد بخرد آنتیمو رفیق قدیمی اش را از خونه بیرون کرد!
چارلی مدتی آواره بودو... تا ناگهان فرشته نجاتش در هیبت دختری زیبا و ثروتمند به سراغش آمد!
چارلی طوری عاشق لیندا شد که توانست اعتیادش را ترک کند.
تا اینکه یک روز چارلی همراه زنش به خانه آنتیمو رفتند و موقع شام چارلی حرف دلش را زد.
من احمق ترین رفیق عالم هستم که یک سال عمرم را در دانشگاه هدر دادم به خاطر تو! اما تو پول یک وعده مواد را به من ندادی!
آنتیمو اما لبخند تلخی زد و گفت: نه! احمق ترین من هستم که پول مواد را به تو ندادم، اما خواهر زیبا و ثروتمندم را فرستادم تا با عشقش تو را از لجنزار خارج کند.
سپس آنتیمو سرش را پایین انداخت تا شرمندگیه چارلی را نبیند.

1-در شهر خرم آباد از استان لرستان:شرایط عبارتند از:
*داشتن باشگاه بدنسازی

*داشتن حداقل یك مقام نائب قهرمانی در مسابقات قویترین مردان ایران

*داشتن عكس یادگاری و امضا از فرامرز خود نگار و محراب فاطمی

*نكته:در صورتی كه عضلات شكم شش طبقه باشند امتیاز ویژه محسوب خواهد شد!(5 امتیاز)

2-شهر تبریز از استان آذربایجان غربی.شرایط عبارتند از:
*تلفظ حرف ق

*ادای كلمات قلقلك و قوز بالای قوز بدون كوچكترین اشتباه!

*دانستن جواب مسئله 2x2 از لحاظ مختلف

*بلد بودن جك های متعدد درباره بچه های تهران

*داشتن مدال لیاقت و شجاعت از اداره فرهنگ و هنر تبریز جهت بستن بمب به كمر و منفجر كردن كامیون حامل جك های صادراتی تبریز به استان های همجوار.

.

.

.